علامه شعرانی، اوستادِ اوستادان
دکتر مهدی محقق یکی از شاگردان مرحوم علامه شعرانی است که تحصیلات حوزوی و دانشگاهی خود را در تهران و مشهد گذرانده و سالهاست که در کرسی تدریس به تعلیم و تربیت دانشجویان میپردازد. وی، ادبیات را
گفتوگو با استاد دکتر مهدی محقق
دکتر مهدی محقق یکی از شاگردان مرحوم علامه شعرانی است که تحصیلات حوزوی و دانشگاهی خود را در تهران و مشهد گذرانده و سالهاست که در کرسی تدریس به تعلیم و تربیت دانشجویان میپردازد. وی، ادبیات را در مشهد، نزد مرحوم ادیب نیشابوری فرا گرفت و پنجشنبهها از درس اخلاق شیخ مجتبی قزوینی بهره میبرد. دروس حکمت را نزد اساتید تهران همچون مرحوم میرزا مهدی قمشهای، مرحوم میرزا مهدی آشتیانی، مرحوم شیخ کاظم عصار و مرحوم شیخ محمدتقی آملی و علامه شعرانی آموخت. شرح منظومه حاجی سبزواری را در عصر هر روز در منزل علامه شعرانی درس گرفت. اینک به محضر این اندیشمند فرزانه رسیدیم تا مطالبی درباره علامه شعرانی بشنویم.
استاد محقق:
نخستین بار که با چهرهی تابان و درخشان و چشمان نافذ و با وقار «اوستاد اوستادان» مرحوم شیخ ابوالحسن شعرانی، روبهرو شدم، حدود شصت سال پیش بود؛ آن گاه که ترک دبیرستان گفته و به مدرسهی مروی برای تحصیلات طلبگی – و به اصطلاح امروز حوزوی – روی آورده بودم. من، نزد مرحوم سید هادی ورامینی، نحوی معروف درس میخواندم که حجرهاش در ضلع جنوبی مدرسه قرار داشت، و مرحوم شیخ احمد جمارانی نیز روزها در آن حجره تردد میکرد. به همان میزان که استادم جِدی بود، مرحوم جمارانی از ذوق طنز و مزاح و شوخ طبعی برخوردار بود و برای من که محیطِ ممزوج از حُلوا الفکاهة و مُرُّالجدّ بسیار بسیار جالب و جذاب بود.در همین ضلع جنوبی مدرسه مروی، حجرهای در کنار ایوان وجود داشت که عالمی، که آرام و با وقار راه میرفت، در آن تردد میکرد که از چشمان تیزنگر و دقیقِ او، آثار سماحت و بزرگی و بزرگواری و دانش و بینش هویدا بود. تواضع و فروتنی او به حدی بود که اگر محصلِ پانزده سالهای همچون من که هنوز در عوالم بچهگانهی خود غوطهور بود، ادب و سلام را فراموش میکرد، آن استاد بزرگوار مبادرت به سلام میورزید.
محیط مدرسهی مروی از نشاط خاصی برخوردار بود؛ زیرا استادان متبحر در فنِ خود، هر روزه حوزهی گرمی را اداره میکردند. مرحوم میرزا محمدباقر آشتیانی علاوه بر ادارهی مدرسه، کفایةالاصول آخوند ملامحمد کاظم خراسانی را تدریس میکرد، و مرحوم سیدعباس آیتالله زاده، رسائل و مکاسبِ شیخ انصاری را درس میداد و مرحوم شعرانی، علاوه بر تدریس فلسفه و کلام از کتابهای شرح منظومهی حاج ملاهادی سبزواری و شرح تجدیدالاعتقاد علامه حلی، درسهایی را که دیگران توانایی آن را نداشتند، مانند: خلاصة الحساب و تشریحالافلاک شیخ بهایی و شرح بیست باب ملامظفر و شرح قانونچهی چغمینی را تدریس مینمود، چه آنکه او در فنون مختلف مهارت داشت و مصداق این بیت بود:
خجسته ذوفنونی رهنمونی *** که در هر فن بُوَد چون مردِ یک فن
طلابِ جوانِ آن مدرسه که برخی از آنان همچون مرحوم حاج حسین آقای سعید تهرانی و حاجآقا مصطفی مسجدجامعی، روی در نقاب خاک کشیده و از بازماندگان آنان میتوان از سیدِ سَنَد حاج سیدرضیالدین شیرازی به عنوان «بقیةالماضین و ثمال الباقین» نام بُرد، همه احترام خاصی برای استاد شعرانی قائل بودند. نکتهی قابل ذکر آنکه، علیرغم کوشش و خلوصِ استادان در تدریس و عشق و انگیزهی طلاب در فراگرفتن – به ویژه آنکه پس از چند سال که به فرمان رضاخان، مدارسِ آیات خالی از تلاوت گردیده بود – حوزهها از نظم و نَسَق خاصی برخوردار نبود، از این روی، طلابِ جوان میخواستند در گروه من و شهید بهشتی باشند که در سال 1327 وارد دانشگاه شدیم و در سالهای بعد، دکتر عبدالجواد فلاتوری و دکتر محمدجعفر لنگرودی و مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری و دکتر محمدابراهیم آیتی بیرجندی و برخی دیگر به دانشگاه پیوستند.
مرحوم شعرانی، همیشه این دغدغه را در دل داشت که چرا پس از گذشتِ قرنها، حوزههای علمیه نتوانستهاند تحولی در برنامهها و روش تعلیم و تعلم به وجود آورند تا فارغالتحصیلانِ حوزهها همچون کشیشان مسیحی بتوانند در درونِ مراکزِ علمی جهان نفوذ کنند؛ زیرا شمارِ حوزویانی که تاکنون توانستهاند به صورت رسمی در دانشگاههای خارج، طیلستانِ استادی در برکنند، از شمار انگشت دست تجاوز نمیکند و شاید من نخستینِ آنان بودم که از مَدرَسِ حصیری فرشِ مدرسهی نواب و خیراتِ خانِ مشهد برخاستم و در طی سالهای 1340 تا 1342 بر کرسی در دانشگاه لندن به عنوان Senior Lecturer نشستم.
شعرانی، هرچند که با آموختن علوم ریاضی و نجوم و طب و فراگرفتن زبان فرانسه و زبان عبری خود را مطابق آرمانش ساخته بود، ولی او در این میدان یک تنه و یکتا بود. اگر ریاست حوزههای علمیهی کشور ما در دست کسانی همچون شعرانی میافتاد که جامعالاطراف بودند و جای خود را در چرخهی زمان درک میکردند، شاید این کاستیهای موجود برطرف میگردید و موقعیت ما در جریانِ علمی جهانی، نوعی دیگر بود.
متأسفانه پس از یک ربع قرن که از مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری در روزنامه اطلاعات (17 فروردین 1361) مقالهای چاپ شد با این مضمون که: «حوزههای علمیهی ما اگر از محدودیتهای مصنوعی که خود برای خود به وجود آوردهاند، خارج گردند، میتوانند از این انزوای حقارتآمیزِ علمی خارج شوند و کالاهای فرهنگی خود را در زمینههای مختلف معنوی به جهان دانش عرضه نماید» تاکنون تحولی که به وجود آمده، این است که به جای مغنی، تهذیب المغنی و به جای مطول، مختصر و به جای کفایه، خودآموز آن خوانده میشود که با این وضع، پیداشدن افرادی همچون شاهآبادی و رفیعی قزوینی و میرزا مهدی آشتیانی و علامه طباطبایی در حوزهها از محالات مینماید. اگر تحول را به تبدیل چاپهای حروفی در نظر آوریم، اغلاط فاحشی که در جامعالمقدّمات چاپ حروفی – که نخستین کتاب حوزه است – دیده میشود، شرمآور است.
وقتی مرحوم شعرانی، مقالهی من را تحت عنوان «رد موسیبن میمون بر جالینوس و دفاع از موسیبن عمران» در مجلهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران (شمارهی 1، سال 1346) ملاحظه کرد، احسنت و آفرین نثارم نمود و گفت: «ای کاش طلابِ مدارس ما هم از محدودهی خود بیرون میآمدند تا ببینند در جهان علم و دانش چه میگذرد».
او به فراخور حال و توش و توانِ خود موفق شد که برخی از متون را که درآمدی به علوم اسلامی به شمار میآیند، مانند نفایس الفنون آملی، تصحیح و بر اهل علم عرضه دارد. و نیز همت بر احیای برخی از آثار نفیسِ دینی همچون تفسیر ابوالفتوح رازی معطوف داشت.
از اینرو، وقتی من کتاب شرح منظومهی سبزواری را با همکاری پروفسور ایزوتسو، و با تعلیقهی مرحوم میرزا مهدی آشتیانی بر شرح منظومهی سبزواری را با همکاری دکتر فلاطوری با اسلوبِ جدیدِ دنیاپسند و مقدمه به زبان خارجی منتشر ساختم، در یکی از کتابفروشیها مرا دید و گفت: «خدا خیرت بدهد که طلبهها را از چاپهای سنگی ناصرالدین شاهی خلاص کردی». خطاب شعرانی به من، توأم با وجد و شوقی خاص بود؛ زیرا او مرا دستپروردهی خود میدانست و آرمانهای سرکوب شدهی خود را در من متحقق میدید؛ چه، آنکه من در سالهای 1339 و 1331 که او در منزلِ خود در سه راه سیروس درس شرح منظومهی سبزواری میداد، شرکت میکردم و از علم سرشار و انفاس قدیسهی وی بهرهمند میشدم. در طی دو سال برابری با آن مجسمهی علم و تقوا، ارزشِ درسِ تواضع و فروتنی، عفت و نجابت، آزادگی و مروت که از آن استادِ پرهیزکار آموختم، به مراتب بیش از مباحث وجود و ماهیت، وجوب و امکان، جوهر و عرض بود که در درس شرح منظومهی او فرا گرفتم.
هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد *** که آن ادب نتوان یافتن ز مکتبها
مرحوم شعرانی، معتقد بود که علم را باید از آن صُقع عالی که عالمان آن را ویژهی خود میدانند، پایین آورد و در دسترس مردم عادی قرار داد؛ از اینروی، خود در زمانی که عضو «شورای عالی فرهنگ» بود، درس منطقِ شرح منظومه را در یکی از اتاقهای «وزارتِ فرهنگِ» آن زمان ارائه میداد که عالم و عامی و رئیس و کارمند در آن شرکت میکردند. ذهنِ «انسیکلوپدیک» (دایرةالمعارفی) شعرانی موجب شد که از همان آغاز شروع لغتنامه به یاری مرحوم علیاکبر دهخدا بپردازد؛ چنانکه نام او همواره با نام بزرگانی همچون سیدمحمدتقی مدرس رضوی و سیدجلالالدین تهرانی و جلالالدین همایی و دکتر محمدمعین و دکتر ذبیحالله صفا و دکتر غلامحسین صدیقی در مقدمهی لغتنامه آمده است. (1)
منزل علامه شعرانی در خیابان سیروس بود و زندگی سادهای داشت. وی در مدرسه مروی میآمدند و با طلاب، همدم و محشور بودند و مسائل را با روشنفکری مورد بررسی قرار میداد. نظر ایشان بر این بود که طلاب باید خود را برای جامع امروزی، تربیت بکنند و پیام دین را که یک پیام انسانی است به مصرف داخلی منحصر نکنیم و حداقل برای مسلمانان جهان ارائه و عرضه کنیم. من با مرحوم سیدمحمدرضا علوی تهرانی به درس ایشان در منزل شخصی ایشان که در خیابان سیروس بود میرفتیم و گاهی در مجلس روضه هم ایشان را زیارت میکردیم وی برخی از ساعتهای روز را در کتابفروشیهایی بود که در بین راه خیابان سیروس و مدرسه مروی قرار داشت و این کتابفروشیها عبارتند از کتابفروشی اسلامیه، مصطفوی و کتابفروشی جعفری تبریز که کتابهای مصر و لبنان را عرضه میکرد. مرحوم شعرانی راکد نبودند و میخواستند بدانند در دنیا چه فکر جدیدی به وجود آمده است و مثلاً در حوزه فلسفه چه کسانی در این باره کتاب نوشتند و تحقیق کردند و در کشورهای لبنان و مصر چه نوشتارهایی در این باره وجود دارد. صورت ایشان موجب آرامش افراد میشد. ما مرحوم میرزا مهدی آشتیانی را هم دیده بودیم که صورت ایشان باعث سکینه افراد و اطمینان خاطر اطرافیان میشد و جز خیر و خوبی از ایشان سراغ نداریم و من تشکل فکری خود را مدیون چندنفر میدانم که یکی از آنها مرحوم شعرانی است و از این جهت بود که در بزرگداشت ایشان که مقالات آن هم چاپ شد، عدهای از شاگردان با واسطه و بیواسطه ایشان هم مقاله نوشتند و هم سخنرانی کردند. ولی جوانان بهره زیادی از این گونه جلسات نمیبرند. این باعث تأسف است که این مجلس بر روی جوانان گشوده نمیباشد و به علت حجم کم مکانی و سایر محذورات، عدهای کمی در این مجالس شرکت میکنند. همانطور که برای یک توانایی جسمی، مکانهایی برای حضور 100 هزار نفر تشکیل میشود، چرا جوانهای ما نتوانند در مجالسی شرکت کنند تا با مفاخر خود مانند شعرانی، مطهری، طباطبایی و ... آشنا شوند؟ چرا جزوهها و مقالات چنین همایشهایی در اختیار جوانان قرار نمیگیرد؟ چرا کسی از الطاف کریمانه کسی چون مرحوم شیخ محمدتقی آملی سخن نمیگوید؟ برخی از بزرگان قم نقل میکنند که وقتی ما تهران آمدیم، غریب و تنها بودیم و اگر عنایت مرحوم آملی نبود در این شهر بزرگ، سرگردان و حیران میشدیم. ما در مملکتی زندگی میکنیم که بنیانهای علمی، ادبی و فرهنگی آن را بزرگانی چون مرحوم آقابزرگ تهرانی و مرحوم شعرانی و ... بنیان گذاشتهاند اما ما با بیتوجهی به نسل جوان و اقتضائات آنان در پشت درهای بسته، این کنگرهها و همایشها را برگزار میکنیم و آنان را از این معنویات محروم میسازیم. باید به جوانان خود میدان بدهیم تا با آثار و فرهنگ دین و فرهنگ و ادب کشور خود آشنا شود تا کمتر به آلودگیهای عصری مبتلا شود. مراکز دولتی و اجرایی کشور هم باید به نشر و گسترش این آثار همت بنهند و با حمایتهای مختلف موجب شوند که این آثار در دسترس همگان قرار گیرد و این آثار به همگان معرفی شود.
به هر حال باید آثار فاخر ایرانیان و به طور کلی آثار مسلمانان در جهان منتشر شود تا اهل دانش از آن بهرهمند گردند و بدانیم که دیگران بیشتر مایل به تعامل فرهنگی با ما هستند تا اینکه در همایشها و کنگرههای بینالمللی با هدایای مادی آنان را به کشورشان بازگردانیم. من از این تعامل فرهنگی مثالهای خوبی دارم که از جمله قضیهای پیرامون مرحوم ایزوتسو توشیهیکو میباشد و دیگر قضیه هم درباره هدیه کتابی در فقه به استاد وهبه زهیلی است که بعدها حتی به تغییر عمده ایشان در برخی مسائل فقهی منجر شد.
شما میتوانید در همایشهای بعدی، شخصیتهایی را مطرح کنید که هنوز شاگردانشان در قید حیات باشند، مانند میرزا مهدی آشتیانی که من هم شاگرد کوچک ایشان بودم و همچنین بزرگترین شاگردش مرحوم آقاموسی صاحب زمانی بود که پدر استاد ناصر صاحب زمانی هستند و یا مرحوم شیخ کاظم عصار که هنوز برخی شاگردانشان، هنوز در قید حیات هستند مانند حاجآقا نورالله شاهآبادی و برادرشان حاجآقا نصرالله شاهآبادی. (2)
خداوند روح پُر فتوح او را غریق رحمت کناد و بارانهای غُفرانِ خود را بر او فرو ریزاناد و او را در بهشتهای برینِ خود در اعلی علیین جای دهاد.
پینوشتها:
1. مهدی محقق، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی آیتالله میرزا ابوالحسن شعرانی، پیشگفتار، آثار مفاخر فرهنگی، 1385، صص 3 و 4.
2. این مطالب به ضمیمه مطالب قبلی در گفتوگوی حضوری از محضر استاد محقق استفاده شده است.
خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)،اندیشه نامه علامه شعرانی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}